اینکه همیشه چیز مثبتی را بخواهید و با تاکید تکرارش کنید خودش نوعی تجربه منفی محسوب میشود که نتیجهاش سرخوردگی است.
طرفداران روانشناسی بازاری میگویند جملات تاکیدی با گولزدن مغز و جذب چیزهای خوب، حال ما را بهتر و مسیر موفقیت را هموار میکنند؛ اما نقدهایی به این ادعا وجود دارد
ناخودآگاه راحت گول نمیخورد
نکتهای که متأسفانه این افراد یا از آن آگاه نیستند یا برای افزایش مخاطب و درآمد نادیده میگیرند این است که ذهن انسانِ بالغ برای پذیرفتن هر چیز نیازمند منطق است. شاید یک جمله تاکیدی و انگیزشی بتواند درمورد ذهن یک کودک زیر ۵ سال صدق کند؛ اما در مورد انسان بالغ به هیچ عنوان نمیتوان به راحتی از این جمله استفاده کرد. وقتی انسانی که زیرخط فقر به سر میبرد، عبارت «من ثروتمند هستم» را مثلاً ۵۰ بار در روز بهکار میبرد، ذهن تحلیلگرش به همان تعداد به او یادآوری میکند که «خودت رو گول نزن، تو بیپولی و.»
قانون تلاش معکوس
اینکه همیشه چیز مثبتی را بخواهی و با تاکید تکرارش کنی خودش نوعی تجربه منفی محسوب میشود که نتیجهاش سرخوردگی است. به این فرایند «قانون تلاش معکوس» میگویند؛ قانونی که بر اساس آن هرچه بیشتر به دنبال تجربه و حال بهتر باشیم بیشتر احساس بد خود را پذیرفتهایم و قبول کردیم آن شرایطی را که میخواهیم نداریم. مثل آدمهایی که با نمایش موبایل گران یا استوری ابراز علاقه به عشق زندگیشان رفتاری نمایشی دارند و در حقیقت پذیرفتهاند که پولدار نیستند یا عشقشان واقعی نیست. این رفتارها باعث میشود احساسات منفی را به لایه ناخودآگاه ذهن منتقل کنیم؛ لایهای که مسئول ناآرامیهای ذهن است و باعث میشود مدام در التهاب و استرس باشیم.
جملات تاکیدی روی روندها متمرکز نیستند
معنی آنچه تا الان گفتیم این نیست که چیزهای خوب را نخواهیم، اما اتفاقات خوب با برنامهریزی، امید و انگیزه و همراه باشند و نتیجه واقعی حاصل شود. بهطور مثال وقتی نعمتهایی را که داریم مرور میکنیم آرام میشویم، چون واقعاً چیزی که داریم را بهخودمان یادآوری کردیم و روی نداشتههایی که از دسترسمان خارج است تمرکز نکردیم تا باعث حال بد شود. اشکال دیگر جملات تاکیدی این است که هیچوقت روی فرایند متمرکز نیستند، یعنی نمیگویند باید برای پولدار یا موفق شدن در اولین گام روزی ۱۰۰ بار بگوییم من امروز زیاد کار میکنم، در ماه درآمدم را کمی افزایش میدهم، در میانمدت به فلان نقطه میرسم و… این جملات روی نتیجه نهایی که خیلی وقتها بهخاطر متغییرهای زیادی از دسترس ما خارج است تمرکز دارند.
انکارها چیزی را عوض نخواهد کرد
یکی دیگر از تاکیدات دنیای روانشناسی انگیزشی این است که به ما بگوید چیزی بهنام شکست وجود ندارد، اما آیا با انکار شکست، ماهیت آن هم از بین میرود؟ پیجها، سخنرانیها و کتابهای انگیزشی از یک خطای شناختی بزرگ در ذهن ما انسانها سوءاستفاده میکنند؛ در این آثار مدام تجربه انسانهایی نقل میشود که ریسکهای بزرگ کردهاند، با قانون جذب و جملات تاکیدی اتفاقات مهم را رقم زدهاند. اما چون روش علمی در بیان این تجربهها نیست، هیچوقت هزاران نفری را که با استفاده از همان ریسکها و روشها ناموفق بودهاند به ما معرفی نمیکنند. خطای شناختی «بقاء» اشاره به همین موضوع دارد که ما چشممان را روی شکستهای متعدد میبندیم و فقط فرد موفق را میبینیم. روانشناسی زرد و بازاری هم از این موضوع آگاه است و با تاکید اغراقآمیز روی برندهها میخواهد بگوید اگر دیگری توانست، چرا تو نتوانی؟ در حالیکه انسان موجود پیچیدهای است که ژنتیک، محیط و تجربههای متفاوتش او را منحصر بهفرد کرده و نمیتوان از یک فرمول واحد برای همه استفاده کرد.
اصرار اشتباه بر بینقص بودن
جملات تاکیدی به ما میگویند ما شاد، موفق و بینقص هستیم. درحالیکه همین اصرار بر موفق بودن و نادیده گرفتن احتمال وجود نقص در رفتار و برنامهها خودش یک نقص بزرگ است. وقتی ما میخواهیم با جمله تاکیدی موضوعی را حل کنیم در حقیقت دست روی نقطه ضعفمان گذاشتیم تا آن را نادیده بگیریم. به این شکل از روش منطقی برای رفع آن وارد نشدهایم و حتی آنرا تقویت کردیم. آزمایش «خرس سفید» ماجرای همین است که وقتی میخواهیم چیزی را نادیده بگیریم در حقیقت بیشتر به آن فکر میکنیم. در آزمایشی از افراد خواسته شد به خرس سفید فکر نکنند؛ آنها در اصل قبل از این آزمایش به چنین مفهوم یا کلمهای فکر هم نکرده بودند، اما از لحظهای که از آنها خواسته شد به خرس سفید فکر نکنند بیشتر به این کلمه فکر کردند. وقتی میخواهیم با جمله تاکیدی نادیده بگیریم که نقطه ضعفی داریم در حقیقت تاکید بیشتری روی نداشتن آن ویژگی مثبت یا وجود ویژگی منفی کردهایم که باعث سرخوردگی و کاهش عزت نفسمان میشود. بعد از مدتی هم به این روش سرخورده شدیم هم، چون نتیجه نگرفتیم حس بدی داریم پس تلاشمان نتیجه معکوس داده و حالمان بهتر نشده است.