کمبود محبت در دوران کودکی، اثری منحصربهفرد بر شخصیت و رفتار افراد بر جای میگذارد.
آیا تابهحال فکر کرده اید که چگونه جو عاطفی خانه در دوران کودکی شخصیت ما را به عنوان یک بزرگسال شکل میدهد؟ کمبود محبت در دوران کودکی، اثری منحصر به فرد بر شخصیت و رفتار افراد بر جای میگذارد.
بزرگ شدن در چنین محیطی فقط به معنای از دست دادن فرصت در آغوش گرفتن عزیزان خود یا صحبتهای صمیمانه با آنها نیست، بلکه اساساً میتواند بر دیدگاه و رفتار فرد در بزرگسالی تأثیر بگذارد. برخی از این نشانهها در آینده به شکل ظریفی خود را نشان میدهند.
۱) مشکل در برقراری ارتباط عاطفی
برای کسانی که بدون محبت بزرگ شده اند، ایجاد پیوندهای عاطفی در بزرگسالی میتواند یک مشکل بزرگ باشد. فقدان نزدیکی عاطفی در طول سالهای شکلگیری شخصیت آنها اغلب باعث ایجاد یک مکانیسم دفاعی طبیعی با جدایی عاطفی میشود.
این جدایی میتواند به شیوههای مختلفی مانند مشکل برای بیان احساسات، احساس ناراحتی هنگام لمس فیزیکی یا پرهیز از برقراری رابطه عاطفی ظاهر شود.
این ویژگیها اغلب منجر به سوء تفاهم شده و روابط شما را تحت تاثیر خود قرار میدهند.
۲) عزت نفس و اعتماد به نفس پایین
ویژگی مشترک کسانی که در دوران کودکی خود محبت کافی ندیده اند، فقدان عزت نفس و اعتماد به نفس است. این باور در ذهن این افراد پرورش یافته که آنها لایق عشق و محبت نیستند.
این باور اغلب منجر به کاهش عزت نفس میشود، زیرا این افراد به ارزش و تواناییهای خود شک میکنند. آنها همچنین ممکن است با احساس بی کفایتی دست و پنجه نرم کرده و دائماً خود را با دیگران مقایسه کنند.
علاوه بر این، این افراد اعتماد به نفس ندارند، از خطرات و ریسکها اجتناب کرده و به دلیل ترس از شکست یا طرد شدن در منطقه امن خود میمانند.
۳) نیاز بیش از حد به کنترل
بزرگ شدن در یک محیط سرد از لحاظ عاطقی اغلب باعث نیاز به کنترل در بزرگسالی میشود.
این افراد ممکن است تمایل به مدیریت ذره بینی و ریزبینانه موقعیتها و افراد اطراف خود داشته باشند.
آنها استانداردهای سفت و سختی داشته و اگر کارها طبق برنامهشان پیش نرود، به شدت مضطرب میشوند.
این نیاز به کنترل در روابط عاطفی میتواند سرریز شود و آنها را وادار کند که هر حرکت و رفتاری را به شریک زندگی خود دیکته کنند. این کنترل بیش از حد، ناشی از ترس است؛ ترس از رها شدن، آسیب دیدن یا ماهیت غیرقابل پیشبینی رفتار انسان ها.
۴) تمایل به کمالگرایی
برای کسانی که بدون محبت بزرگ شده اند، کمالگرایی اغلب به یک حالت پیشفرض تبدیل میشود. گویی آنها به دنبال عشق و تاییدی هستند که در کودکی از دست داده بودند.
این رگه کمالگرایی در زمینههای مختلفی از زندگی افراد نمایان میشود؛ از کار گرفته تا روابط عاطفی.
آنها استانداردهای بسیار بالایی را برای خود تعیین میکنند و وقتی به این استانداردها نمیرسند، احساس استرس و ناامیدی زیادی به سراغشان میآید.
متأسفانه، این کمالجویی بی وقفه میتواند به فرسودگی شغلی، اضطراب و گاهی اوقات حتی به مسائل مربوط به سلامت روان مانند وسواس یا اختلالات خوردن منجر شود.
۵) مشکل در اعتماد کردن به دیگران
یکی دیگر از ویژگیهایی که معمولاً در افرادی یافت میشود که در دوران کودکی خود کمبود محبت را تجربه کردهاند، مشکل در اعتماد کردن به دیگران است.
این عدم اعتماد میتواند ناشی از حمایت عاطفی غیر قابل اعتماد یا متناقضی باشد که در دوران کودکی دریافت کرده اند.
این افراد اغلب در زمینه به اشتراک گذاشتن احساسات واقعی خود با دیگران مشکل دارند، از ترس اینکه آسیب ببینند یا طرد شوند. این ترس میتواند آنها را از ایجاد روابط عمیق و معنادار باز دارد.
فقدان اعتماد آنها همچنین میتواند منجر به یک حالت کنترل و هشدار مداوم شود که در آن افراد همیشه مراقب نشانههای خیانت یا رها شدن هستند.
۶) ترس از رها شدن
یکی دیگر از ویژگیهای رایج در میان کسانی که در دوران کودکی محبت ندیده اند، داشتن ترسی عمیق از رها شدن است.
این افراد همیشه بابت از دست دادن عزیزانشان نگران هستند، حتی هنگامی که دلیلی واقعی برای این نگرانی وجود ندارد.
این نگرانی میتواند آنها را در روابط عاطفی بیش از حد وابسته یا کنترلگر کند، زیرا سعی میکنند که از تحقق بدترین کابوسهایشان جلوگیری کنند.
اما نکته اینجاست: این ترس اغلب تبدیل به یک پیشگویی منفی ساختگی میشود. اضطراب مداوم آنها افراد دیگر را پس میزند و این باورشان را تأیید میکند که رها شدن اجتنابناپذیر است.
۷) مشکل در تعیین مرزهای سالم
افرادی که با کمبود محبت بزرگ شده اند، اغلب در تعیین مرزهای سالم در روابط خود مشکل دارند. ریشه این مشکل را میتوان در تجربیات دوران کودکی آنها پیدا کرد. ممکن است که نیازها و احساسات این افراد در کودکی به طور مداوم نادیده گرفته شده باشد.